نقش همدلی و همدرد در ارتباط مؤثر

نقش همدلی و همدرد در ارتباط مؤثر

 اغلب ما زمانی که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم همواره افکار، آرزوها ، تمایلات، نگرانیها و ترسهای خود را آشکار می سازیم. بدین جهت نیاز داریم که دیگران اولا درک درستی از ما داشته باشند و ثانیا با ما در زمینه نگرانیها، ترسها و مشکلاتمان همدلی و همدردی کنند. همدردی تلاشی است برای درک و فهم نیاز ذهنی طرف مقابل. برای همدلی باید بتوانیم خود را جای دیگران بگذاریم و از دریچه چشم آنها نگاه و احساس کنیم. در همدلی شما می توانید سخن طرف مقابل را تکرار کنید تا بداند که شما منظور او را دریافته اید. مثال: دوستتان به شما می گوید: هم اتاقی ام اعصاب من را خرد کرده است به هیچ وجه نمی توانم او را تحمل کنم. با استفاده از طرز رفتار همدلانه می توانید به او بگویید: مثل اینکه از دست او خیلی عصبانی هستی، این طور نیست؟
به خاطر داشته باشید که در برخورد همدلانه مجبور نیستید در جهت موفقیت با طرف مقابل خود حرف بزنید. به جای آن با تکرارصحبت او احساساتش را تصدیق کنید. در ضمن لازم نیست در مقابل حرفهای طرف مقابل قضاوت و نتیجه گیری کنید. نکته قابل ذکر اینکه میان همدلی و همدردی تفاوت وجود دارد، در همدردی شنونده سعی می کند با احساسات و عواطف گوینده همنوایی داشته باشد. بدین معنی که خوشحال شدن به خوشحالی او و متاسف شدن به ناراحتی او منجر می شود. ولی همانطور که اشاره شد در همدلی، شما الزاما درصدد تایید و موافقت با طرف مقابل خود نمی باشید.
همدلی و همدردی هر دو در تداوم ارتباط نقش بازی می کنند، با این تفاوت که در همدلی نقش منطق قویتر از احساس است و شنونده با همدلی به خوبی به حرفهای گوینده گوش می دهد تا بتواند برای حل مساءله به او کمک کند، ولی در همدردی صرفا با تخلیه هیجانات و عواطف منفی به او کمک می کند.

همدلي كاملا از خنثي بودن و همدردي متمايز است. وقتي كه ما در مقابل رفتارها و پديده هاي وارد بر شخصي با بي تفاوتي برخورد مي كنيم خنثي بودن ما در برابر او كاملا مشهود است. مثلا، اگر فرزند شخصي كه به گونه اي با ما در ارتباط است بيمار است و به ما بگويد و يا از كسي مي شنويم اما با بي تفاوتي بگوييم يا وانمود كنيم كه به ما ربطي ندارد او بايد كار خود را خود انجام دهد. در اينجا ما با حالت خنثي و بي تفاوتي با او مواجه شده ايم. در نقطه مقابل"همدردي" موقعي به منصه ظهور مي رسد كه ما در احساسات با كسي شريك شده و احساسي را كه او در مورد پديده اي به دست آورده است ما نيز به دست آوريم. يعني مشاركت در غمها و شادي هاي طرف مقابل.

وقتي ما خويشتن را در برابر ديگري همدرد جلوه مي دهيم، ممكن است وانمود كنيم كه ما نيز كاملا همان احساسي را كه او دارد، داريم و آن احساس را كاملا از خود نشان مي دهيم.بسياري از موارد چنين به نظر مي رسد كه"همدردي" در روابط بين افراد سازنده نيست و مشكلي را نمي گشايد، چرا كه انسانها تابع احساسات و عواطف خويشتن بوده و چون شرايط و تجارب حاكم بر آنها با يكديگر متفاوت است. اين عواطف و احساسات نيز متفاوت مي شود و همواره يكي نمي شوند و اگر كسي بخواهد سعي در يكسان سازي آنها كند با نوعي تصنعي بودن شرايط مواجه مي شود كه در آن حالت نه تنها به بهبود رابطه كمكي نمي كند، بلكه بيشتر به تخريب آن مي انجامد. زيرا وانمود كردن آن احساس يگانه حمل بر ظاهر سازي و ظاهرفريبي مي شود.

از سوي ديگر "همدردي" در بسياري از شرايط عاطفي سنگين، كار دشواري است. مثلا در حالت غم سنگيني كه بر فردي حاكم است اگر امكان دستيابي به چنان غمي براي ما نيز مقدور باشد و ما نيز بدان مرحله ازغم برسيم، كمكي به او نمي توانيم بكنيم معمولا در شرايط از دست دادن عزيزي كه فردي آن را يا او را از دست داده است ما با"همدردي"نمي توانيم كاري براي او انجام دهيم. اگر ما به همان حالت و مرحله او برسيم كاملا مثل او رفتار كرده و چه بسا مشكل را مضاعف كنيم. بر عكس در اينجا "همدلي" مي تواند كمك شايان توجهي كند.

خنثي بودن يا بي تفاوت بودن در شكل گيري روابط بين افراد بسيار زيان رساننده است و دشواري هايي را از اين جهت پديد مي آورد. علت عمده اين امر آن است كه فرد مقابل احساس مي كند كه ما براي او ارزش و اهميتي قايل نبوده و به سرنوشت او اساسا علاقه اي نداريم. اين خود يكي از عمده ترين عوامل جدايي و گاه در بابر يكديگر ايستادن افراد است. بايد در نظر داشت فرهنگهاي مختلف در مورد"خنثي بودن" و "همدردي" با يكديگر تفاوت هاي بارزي دارند.برخي از فرهنگها بيشتر به طرف"همدلي" و "همدردي"گرايش داشته و با هر نوع از تظاهرات"خنثي بودن" به شدت مواجه مي شوند و برخي از فرهنگ ها در بيشتر موارد"خنثي بودن" را آسان تر پذيرا بوده و از"همدردي" به شدت گريزان مي باشند.

همدردي نيز در برخي از موارد، با توجه با معيارهاي فرهنگي حاكم،ممكن است مخرب بوده و به ناپايداري رابطه بيانجامد. اين بيشتردر مواردي مشاهده مي شود كه همدردي بر نوعي خود برتربيني و افضل بودن دلالت كند. مثلا در نشان دادن همدردي خود با ديگري اين گونه مفهوم القا شود كه اگر ما براي او غصه مي خوريم و به خاطر شكست او غمگين مي باشيم بيشتر به آن علت است كه او توان ما را نمي تواند و نمي تواند دشواري خود را خود حل كند و امثال اين، يا اينكه ما به گونه اي به حمايت او برخاسته ايم و مي خواهيم او را كه از ما بسيار ناتوان تراست حمايت كنيم.

اين مساله حتي در فرهنگ هايي كه همدردي و همدلي در آنها كاملا شكل گرفته و فرهنگ تحمل كمتر"خنثي بودن" افراد را در مقابل هم دارد،مشاهده مي شود. پژوهشگران دريافته اند كه افراد از اينكه توسط ديگران بسياز زياد با آنها همدردي شده است خرسند نبوده و احساس مي كرده اند كه همدردي آنها بيشتر براي به رخ كشيدن تواناييهاي خود بوده است تا اينكه بخواهند باري را از دوش او بر دارند. در نتيجه مي توان گفت كه فرهنگ ها در مقابل همدردي و همدلي و خنثي بودن رويه هاي متفاوتي دارند،و در رفتار مي بايست به اين نكات در فرهنگ غالب توجه داشت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: همدلی همدردی همراهی
[ یک شنبه 18 مرداد 1394 ] [ 9:51 ] [ عباسعلی مدبر ]
[ ]